عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
بازدید : 493
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : پنج شنبه 27 فروردين 1394
بازدید : 466
نویسنده : آوا فتوحی

 

عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقه‌ی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول می‌شود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل ...

عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقه‌ی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول می‌شود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران اشاره کرد. سایه را باید در کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو در دسته دوم طبقه بندی کرد. البته همه‌ی این شاعران قبل از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی می‌نوشتند. فی‌المثل شاملو کتابی داشت با عنوان «آهنگ‌های فراموش شده» که ابدا به نظر من کتاب شعر به حساب نمی‌آید؛ نوعی از نثر موزون است. پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه به علاوه‌ی گروه سومی که سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران را شامل می‌شد به نیما متصل شدند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد. یعنی برخی از این شاعران در این مدت یک سری نوآوری‌هایی انجام دادند، اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند، چون ما دیدیم که دوباره برگشتند سر پل اول. مثل توللی که با تاثیر از نیما چهارپاره‌هایی را در فضایی کاملا نو تجربه کرد اما طولی نکشید که دوباره برگشت سراغ غزل گفتن و قصیده ساختن.

این منتقدِ برجسته درباره نوعِ برخورد هوشنگ ابتهاج با پیشنهادهای نیما در شعر فارسی افزود: سایه نیز از نیما زیاد تاثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضا در خاطره‌ها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت. او دوباره به غزل برگشت. اساسا من نمی‌توانم هوشنگ ابتهاج را یک شاعر مدرن به معنای درست کلمه بدانم. به طور مثال او مثل شاملو به یک فرم تازه‌ نرسید. ایشان یک غزلسرا هستند. اما امتیازش به نظر من این است که توانسته‌ غزل‌هایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار می‌رود.
 
مولف کتاب «نقد ادبی و نوعیت متن» با اشاره و نقد به آثار اولیه‌ی سایه افزود: باید اذعان کرد که اشعاری مثل «شبگیر» یا اغلب آثار اولیه‌ی کار شاعری ابتهاج به نوعی واکنش به اخبار روزنامه‌ها و اتفاق‌های سیاسی است. مثلا وقتی می‌گوید که «دیگر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ/ دیرگاهی است که در خانه‌ی همسایه‌ی من خوانده خروس/ وین شبِ تلخ عبوس/ می‌فشارد به دلم پای درنگ»، خب مثل روز روشن است که دارد به شوروی و اتفاقات آن دوران اشاره می‌کند. اما از لحاظ ساختمان شعر اگر بخواهیم بررسی‌شان کنیم، این نوشته‌ها همان چهارپاره‌ها و مستضادهای دوران مشروطه است که  به وسیله توللی یا سایه دوباره تجدید می‌شود.
 
او در پاره‌ای دیگر از سخنانش درباره غزل سایه و ارتباط او با انسان امروز اضافه کرد: البته نباید بی‌انصاف بود. غزل سایه لطایف و شیرینی‌های خودش را هم دارد و می‌شود حتی از آن لذت هم برد، اما این لذت با انسان امروز هماهنگی ندارد و دردها و مسئله‌های او را منعکس نمی‌کند. در واقع باید برای لذت بردن از شعر سایه به تاریخ و زمان دیگری هجرت کرد. حتی این ادعا کم و بیش در شعرهای نیمایی او نیز صادق است. مثلا وقتی که می‌گوید «بسترم/ صدف خالیِ یک تنهایی است/ و تو چون مروارید/ گردن‌آویز کسانِ دگری» دارد به نوعی مضمون‌سازی می‌کند و مایه‌ی کار او نیز تغزل است. نمی‌شود نام این نوشته‌ها را شعرِ مدرن گذاشت. به باور من، از شاگردان نیما آنهایی موفق شدند که در همان مسیر نیما حرکت کردند و اتفاق‌های خلاف زبان رایج فارسی را به هم زدند. مثل فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی یا در دوره‌های بعد شاعرانی از جمله‌ی منوچهر آتشی و فرخ تمیمی یا حتی در این اواخر شاعرانی مثل شمس لنگرودی و علیشاه مولوی و دیگران. اما وقتی که نگاه می‌کنید به همه‌ی این شاعران در این سه دوره مشخصا پنج نفر هستند که سبک مخصوص و خوانندگان مخصوصی را به خود جلب می‌کنند؛ شاملو و اخوان و نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. دستاورد دیگران با دستاورد هر یک از این پنج نفر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
 
دستغیب در ادامه با تکیه بر دستاوردهای شعر مدرن و مقایسه‌‌ی آن با الگوی مخاطبان شعر سنتی، ذائقه مخاطبان سایه را در قیاس با دیگر شاعران این‌چنین توضیح داد: خوانندگان سهراب سپهری عده‌ای هستند که به عرفان مدرن علاقه دارند و تعدادشان خیلی هم زیاد است، یا مخاطبان فروغ فرخزاد. اما عمده مخاطبان شعرهای سایه از نسل جوانِ امروز ما نیستند. همان قدیمی‌ها هستند که توانایی لازم را در ارتباط با فراروی و هنجارشکنیِ در زبان و ساختار ندارند. در واقع هنوز عادت نکرده‌اند به این غریب‌گردانی‌ها و اتفاق‌های جدید. از این بابت است که می‌گویم شما اگر همه‌ی شعرهای سایه را هم زیر و رو کنید نمی‌توانید عبارتی مثل این شعر فروغ پیدا کنید وقتی که می‌گوید: «به ایوان می‌روم و انگشتانم را/ بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم». در عوض سایه ترجیح می‌دهد به اعدام فیزیکدان‌های آمریکایی که به جاسوسی برای شوروی متهم شده‌اند واکنش نشان بدهد که شعر «برای روزنبرگ‌ها» را در همین راستا سروده است و اینگونه آغاز می‌شود: «خبر کوتاه بود/ اعدامشان کردند». از این بابت قدرت شاعرانگی و فضاسازی و خاصیت دراماتیک در متن آنگونه که در شعر نیما وجود دارد در شعر ابتهاج نیست.
 
مولف مجموعه آثار «از دریچه نقد» ادامه داد: اگرچه خودِ من موافق غزل گفتن به سبک و شیوه حافظ و سعدی در این روزگار نیستم. اما هنوز آدم‌هایی پیدا می‌شوند که این شیوه را می‌پسندند و اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم باید پذیرفت که ابتهاج چندین غزل خیلی خوب دارد که می‌شود بارها خواند و یاد حافظ و سعدی را تازه کرد. مثل آن غزلی که می‌گوید: «ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟/ در باغ پرشکوفه که پرسد بهار کو؟/ …/ خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت/ ای سایه! های های لب جویبار کو؟» یا آن غزلی که می‌گوید و همه هم به استقبالش می‌روند، از جمله سیمین و فروغ و دیگران، با این مطلع که: «امشب به قصه‌ی دل من گوش می‌کنی/ فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی». این‌ها غزل‌های ماندگاری در سنت شعر فارسی و شیوه‌ی حافظ و سعدی و قدما هستند اما همان‌طور که گفتم سایه هیچ سهمی در شعر مدرن فارسی نداشته است.
 
دستغیب در پاسخ به این پرسش که «با این حساب شما از اساس مخالف غزل گفتن در این روزگار هستید؟» ادامه داد: دقیقا. من فکر می‌کنم که عمر غزل تمام شده است و این قالب نمی‌تواند احوال انسان معاصر را منعکس کند. کاری که شهریار و رهی معیری و سایه و حتی حسین منزوی انجام می‌دهند در نظر من تکرار مکررات است و می‌تواند در دراز مدت به ارتجاع ادبی هم منجر شود. می‌گویم در دراز مدت چون هنوز جامعه‌ی شعرخوان این گسست و جهش را درک نکرده‌ است. هنوز شعر مدرن جای خودش را در بین همه باز نکرده است و این زمان می‌برد. اما این را هم باید بگویم که سایه کار خودش را که نفس آن صد البته محل نقد است در اجرا به خوبی تحقق می‌دهد، گاهی اوقات زبان سعدی و حافظ را در شعرش زنده می‌کند و این قدرت او را می‌رساند.
 
دستغیب در خصوص «حافظ به سعی سایه» که تصحیح دیوان حافظ به دست هوشنگ ابتهاج است نیز اشاره کرد: این کتاب یا حافظِ شاملو بیشتر به یک کار ذوقی می‌ماند تا تصحیح دیوان خواجه. این کار یک کار علمی است و این دو نفر هیچ کدامشان دانش این کار را نداشته‌اند، فقط با خواجه مأنوس بوده‌اند، آن اطلاعات فنی و علمی که در دکتر خانلری یا قزوینی بوده، یعنی نسخه شناسی و تسلط به زبان عربی و استادی تمام در دستور زبان فارسی را نداشته‌اند. تصحیح حافظ کار هرکسی نبوده و نیست، کار امثال فروزانفر است.
 
او در پایان سخنانش و با توجه به کسالت سایه در این روزها گفت: البته من شنیده‌ام که آقای ابتهاج این روزها در بیمارستان کُلن بستری شده‌اند و از این بابت متاسفم. چرا که با همه‌ی این تفاسیر نسبت به او، که در فضای ادبیات فارسی تنفس کرده و خدمات ارزنده‌ای را در زمینه موسیقی و خصوصا در برنامه‌ی گلهای رنگارنگ ارزانی کرده، همیشه نوعی حس ستایش داشته و دارم. در ایام دور که در جمع دوستان او را ملاقات می‌کردم متوجه شدم که او سعدی و حافظ را خوب خوانده است و از این بابت در عصر خودش در کنار شاعری مثل شهریار می‌ایستد. من برایشان آرزوی سلامتی و بهبودی خواهم کرد…
 
عبدالعلی دستغیب، نویسنده، منتقد و مترجمِ اهل شیراز است. او از دهه‌ی بیست سابقه‌ی نوشتن در مجلاتی از قبیل روشنفکر، فردوسی، پیام نوین، راهنمای کتاب، آدینه و کلک را با خود به همراه دارد. از او قریب به چهل کتاب منتشر شده و در سال ۱۳۷۴ عنوان منتقد نمونه را به خود اختصاص داده است. هم‌چنین او در مراسم چهره‌های ماندگار سال ۱۳۸۲ لوح تقدیر چهره‌ی ماندگار را در حوزه‌ی نقد ادبی به دست آورده است.



:: برچسب‌ها: عبدالعلی دست غیب , آوا رضایی , وب , رسانه , تلویزیونجامعه شناسی , ادبیات , تاریخ , منتقد , توللی , بودلد ,
تاریخ : شنبه 15 فروردين 1394
بازدید : 426
نویسنده : آوا فتوحی

شعرهاى توللى متأثر از بودلر است
عبدالعلى دست غيب
شعرهاى توللى ( به طور كامل متأثر از بودلر است ) ، وقتى مى گويد : ” برو اى مرد، برو چون سگ آواره بمير/ كه حيات تو به جز لعن خداوند نبود ! “ اين همان چيزى است كه بودلر مى گفت : گفت ( بودلر مى گويد شاعر ملعون ) . خيلى با مرگ بازى مى كند و خودزنى مى كند : جز مرگ كه يكتا در دروازه عمر است ، باقى همه ديواره ى دروازه نما بود. چون توللى كمى فرانسه مى دانست . به تقريب تم هاى بودلر را منعكس مى كند . درونمايه ى ديگر شعر او هم آزار جنسى است . بودلر با زن دو نوع مى توانست برخىرد كند يا خم بشود و روى زمين بيفتد و كفش زن را ببوسد و او را نيايش كند ؛ درست مثل اين كه در برابر خداست . يا اين كه شلاق به دست بگيرد و معشوقه را بزند .
توللى هم همين طور بود . من نمى خواهم بگويم خوب است يا بد . وقتى شعرهاى اواخر زندگى اش را بخوانيد متوجه مى شويد كه اين شاعر به شهوت و زن و اندام زن به صورت دل آزارى بر خورد مى كند.
توللى شاعر مدرن نيست ، نئو كلاسيك است و طنزش از شعرش قوى تر است ، ولى براى خود تغزلات و عالمى دارد . درباره ى عشق گنهكار كه تعبير مى كند ، عشق آلوده به گناه ، از خودش نيست . چون در ادبيات فارسى چنين چيزى نداريم . يعنى شاعر مطرود و ملعون نداريم مرغ باغ ملكوت بوده اند يا طوطى شيرين شكن و لسان غيب . كسى كه مثل رمبو مى گويد : به طور كامل و مطلق بايد مدرن بود .
يعنى چه ؟ يعنى تمام اعتبار تمدنى قرن ها را بريزيد دور . از كليسا تا فلسفه هاى كانت و هگل و ماركس گرفته تا هنجارهاى معتبر امروز ، همه را بريزيد دور . شاعر ، كاشف بزرگ ، ملعون بزرگ است و طعم همه ى زهرها را بايد بيازمايد . اين را آشفتگى و در هم ريزى طولانى همه ى حواس مى نامد . بودلر و رمبو شش دانگ عصيان پيشه و شورشگر بودند . توللى به اين مرز نمى رسد. بيشتر بر گلوى خود تيغ مى كشد . البته تغزلات لطيف هم دارد و اين عاشقانه هاى او متأثر از نظامى گنجوى ، سعدى و حافظ است :
در افتاده بر بازوانت به ناز
فروغى خوش از صبح نيلوفرى
فروغى دگر بر گريبان چاك
سبكرقص در كار بازيگرى
( نافه ، ٨٢ ، تهران ١٣٤١)

 

 



:: برچسب‌ها: عبدالعلی دست غیب , آوا رضایی , وب , رسانه , تلویزیونجامعه شناسی , ادبیات , تاریخ , منتقد , توللی , بودلد ,
تاریخ : شنبه 15 فروردين 1394
بازدید : 480
نویسنده : آوا فتوحی

عبدالعلی دستغیب در 82 سالگی هم دیگران را نقد می‌کند

» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر

کد خبر: 92081509753

عبدالعلی دستغیب با انتقاد از رضا براهنی و محمد حقوقی به دلیل آن‌چه بده بستان ادبی می‌داند، می‌گوید،‌ وقتی براهنی و حقوقی این‌طور باشند، کار دیگران معلوم است.

او که ادعا می‌کند هنگام نقد آثار هوشنگ گلشیری، به سابقه مخالفت شخصی‌اش با این نویسنده توجه نکرده، معتقد است، منتقدان با مقایسه کردن کار محمود دولت‌آبادی با آثار خارجی، سبب غرور این نویسنده شده‌اند.

عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی و مترجم، به مناسبت زادروز 82 سالگی‌اش در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره آغاز نقد ادبی در ایران، گفت: به طور کلی نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد. دوره رونق آن هم دهه 40 بود. پیش از شهریور 1320 نقد بیش‌تر تقریظ و توضیح بود، اما کم‌کم نویسنده‌های ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرین‌کوب، عبدالمحمد آیتی و خبره‌زاده بیش‌تر نقد دانشگاهی می‌نوشتند. بعد از آن‌ها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد می‌نوشتند.

او در ادامه اظهار کرد: در دهه 40 دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال می‌کردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی به‌جز این‌که خشونت داشت، بیش‌تر نظریه‌های خارجی را مطرح می‌کرد. من سعی می‌کردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم؛ یعنی نظریه‌های پست‌مدرن و فروید را بی‌خود وارد قضیه نکنم، اما براهنی چون با عرفان و ادبیات عرفانی آشنایی نداشت، مولانا را برحسب نظریه فروید، منحرف جنسی معرفی کرده بود. البته بعدا حرفش را پس گرفت. او چون در این زمینه مطالعه نداشت، این بحث را مطرح کرده بود.

دستغیب افزود: براهنی تا همین اواخر هم تحت تأثیر ساختارشکنی و ژاک دریداست. به هر حال او تأثیر داشت و نقدهایش پرطرفدار بود. محمد حقوقی هم نقدهایش فرمالیستی بود و بیش‌تر به فرم توجه می‌کرد. نقدهای گلشیری معطوف به داستان بود. کسانی مانند جلال آل‌ احمد و احسان طبری هم نقد می‌نوشتند، اما کارشان نقادی نبود و برحسب ذوق و پسند خود نقد می‌نوشتند.

او همچنین اظهار کرد: به هر حال نقد هم مانند شعر و قصه در دهه 40 رونق گرفت. در این دوره آثار خوبی در نقد ادبی پدید آمد. بعدا با تغییر و تحولات سیاسی و وقوع انقلاب در ایران ادبیات فروکش کرد و نقد هم کم‌تر مورد توجه بود. پس از جنگ دوباره ادبیات رونق گرفت و چند رمان خوب نوشته شد. شعرهای افرادی وضعیت و فرم شعر را تغییر داد. در تمام این احوال، نقدی متناسب با این تعداد آثار در حوزه‌های نمایشنامه‌نویسی، رمان و ‌شعر، پدید نیامد که با نقد دهه 40 هم‌تراز باشد. مع‌الوصف با برخی نقدها هم که نوشته شد، فعالیت خوبی در این زمینه شد.

دستغیب سپس گفت: جریان ادبی ما ادامه یافت تا این‌که جریان پست‌مدرن پدید آمد. منتقدان ما در این زمینه آثار خیلی خوبی پدید نیاورند. الآن این شیوه شایع است که هرکس می‌خواهد نقد بنویسد، نقدش را با جمله‌هایی از ژاک دریدا یا فوکو شروع می‌کنند. نتیجه این نقدها از پیش معلوم است. به نظر من این‌ها به جای فکر کردن، بیش‌تر نظریه مطرح می‌کنند؛ درحالی‌که باید اول کتاب را بخوانند،‌ بعد اگر لازم شد، بگویند، نویسنده در این قسمت از کتاب ساختارشکنی کرده و یا روایت در روایت آورده است. همچنین ما باید به سنت ادبی خود توجه کنیم و اوضاع و احوال ادبیات فارسی را درنظر بگیریم. بعضی افراد فکر می‌کنند، مثلا سمبولیسم چیز جدیدی است، در حالی‌که سمبولیسم، هم در شعر مولوی و هم در شعر نظامی گنجوی هست.

او ادامه داد: مشکل دیگر این است که این روزها فارسی نوشتن مشکل و کم‌یاب شده است. الآن باب شده یک جوری می‌نویسند که بوی ترجمه می‌دهد. افراد در نوشته‌های‌شان اصطلاحات و تعبیرهایی به کار می‌برند که متن‌شان مانند ترجمه‌ی ناقص می‌شود. من در نقدهای اخیر ندیده‌ام کسی از خود اظهارنظر کند و مثل زرین‌کوب، یوسفی، خانلری یا خود من بنویسد که هنگام نوشتن نمی‌خواهیم تفاضل کنیم؛ بلکه می‌خواهیم سره را از ناسره تفکیک و میزان موفقیت یک اثر را مشخص کنیم.

دستغیب همچنین اظهار کرد: این روزها می‌بینیم با مقایسه کردن شاعر جوان با شاعران بزرگ، شاعر را دچار این تصور می‌کنند که باید برنده نوبل شود. وقتی محمود دولت‌آبادی رمان «کلیدر» را نوشت، درباره‌اش نقدهای زیادی نوشتند و طوری گفتند انگار یک تولستوی جدید است، اما وقتی خانم زیگفرید لطفی جلد اول رمان را به آلمانی ترجمه کرد، ناشر منصرف شد و جلدهای دیگر ترجمه نشدند. آن‌ها که نقد نوشتند، با مقایسه کردن کار دولت‌آبادی با آثار خارجی سبب غرور نویسنده شدند. این کتاب اگر همه‌اش را بکوبی و بریزی، بیش‌تر از 150 صفحه نیست و بقیه‌اش اضافه است. نویسندگان ما فن درام‌نویسی را بلد نیستند و هنوز یک رمان درخور توجه قابل مقایسه با آثار نویسنده‌هایی مانند ویرجینیا وولف، چارلز دیکنز یا جیمز جویس در ایران پدید نیامده است. این مسأله معلولِ آگاهیِ غلط دادن کسانی است که نقد می‌نویسند.

او اضافه کرد: اگر ما منتقدان نقاط ضعف و قوت آثار شاعر را به خوبی مطرح کنیم و مدام شاعران جوان را با کسانی مثل والری،‌ الیوت و دیگر شاعران بزرگ دنیا مقایسه نکنیم، آن‌ها یاد می‌گیرند کارشان را کم کم بهتر کنند. نقد فعلی ما بیش‌تر تعارف و تکلف است و جنبه دوستی دارد و بوی جانبداری و طرفداری می‌دهد.

این منتقد در ادامه گفت: در روزنامه‌های محلی کسانی که خود داستان‌نویس یا شاعرند، نقد هم می‌نویسند. در تهران هم طرف استاد تاریخ، پزشک، داستان‌نویس یا شاعر است،‌ نقد هم می‌نویسد؛ چون نمی‌دانند که نقد فنی است که از ارسطو آغاز شده و یک منتقد باید با آرای این حوزه از دوره ارسطو تا لوکاچ و... آشنا باشد و نقد شعر قدیمی خودمان را هم بداند.

او افزود: نقد باید وزین، متین و مناسب با زبان فارسی خواندنی و روان باشد؛ نه آمیخته با اصطلاحات و کلمات خارجی برای اظهار فضل. جوانان ما باید برای منتقد شدن آموزش ببینند و کلاس بگذرانند. بدون آموزش دیدن و بدون آشنایی با نظرات کسانی مانند ارسطو نمی‌توان نقد نوشت.

دستغیب همچنین اظهار کرد: نقد یک مقوله خانوادگی نیست، اما هم‌وطنان عزیز ما هنگام نقد نوشتن به شهر خود و دوستان‌شان اهمیت خاصی می‌دهند؛ مثلا محمد حقوقی از رضا براهنی در کتاب «شعر از آغاز تا امروز» نام برده و براهنی هم درباره شعرهای او در «طلا و مس» نوشته است؛ این یعنی بده بستانِ ادبی. وقتی براهنی و حقوقی این‌طور باشند، کار بقیه معلوم است. هنوز هم بهترین نقدهای ادبی، نقدهای دهه 40 هستند. نقدنویسان ما باید دوره ببینند. اگر در ایران درس می‌خوانند، در صورتی که کسی مانند دکتر علی سلطانی به آن‌ها درس بدهد، خوب است، وگرنه فایده‌ای ندارد. می‌توانند به خارج از کشور بروند و مثلا در فرانسه دوره ببینند.

او در ادامه درباره ویژگی‌های یک منتقد ادبی موفق اظهار کرد: منتقد باید درباره تاریخ زبان فارسی و آثار ادبی اطلاعات کافی داشته باشد. منتقدی که مولوی، سعدی و حافظ را نشناسد، نمی‌تواند منتقد خوبی باشد. همچنین یک منتقد باید نقد افرادی مانند ما را هم خوانده باشد و با آثار جرجانی که در علم بلاغت و استعاره کتاب نوشته، آشنا باشد. همچنین لازم است یک منتقد حتما یک زبان خارجی هم بداند؛ چراکه به ترجمه‌ها اطمینان چندانی نیست.

دستغیب افزود: منتقد باید بتواند فارسی را خوب بنویسد و طوری بنویسند که همه بفهمند. آثاری که امروز جوانان می‌نویسند، فاقد فصاحت و بلاغت است. دیگر این‌که منتقد باید آرای افرادی همچون لوکاچ، الیوت و... را بشناسد. البته لازم نیست همه آثار آن‌ها را بخواند، اما باید با نظریه‌های این افراد آشنا باشد. همچنین منتقد باید از بت‌پرستی و تظاهر دست بردارد. امروز ادعای هایدگرشناسی، سارتر‌شناسی و... گریبان‌گیر درس‌خواندگان ماست. منتقد باید از این تظاهرها دست بردارد و خود را دانشجو بداند.

این منتقد ادبی همچنین با اشاره به دوستی‌ها و دشمنی‌ها و تأثیر آن‌ها بر نقد ادبی، اظهار کرد: هنگامی که برای نقد به اثر ادبی نزدیک می‌شویم، باید تمام سوابق ذهنی خود، تعصبات، امیال و غرض‌های خود را دور بریزیم. کسی مانند رویایی، نقد می‌نویسد و مثلا اخوان را شاعر نمی‌داند، اما کسی را که به شیوه خودش شعر گفته، شاعر می‌داند. این‌ها یعنی دوستی و دشمن‌تراشی. من خود از نظر شخصی نسبت به گلشیری نظر مساعدی نداشتم، اما وقتی آثارش را خواندم، دیدم که نویسنده خوبی است و فنون خاص خود را دارد؛ بنابراین با وجودی که سابقه مخالفت شخصی داشتیم، همه آن سوابق را کنار گذاشتم و درباره آثارش نوشتم.

او در ادامه متذکر شد: نقد به معنای شکستن است. نقد نوشتن، تعریف نیست، بلکه دیدن عیوب است. به قول نیچه، ناقد جراح است و باید چاقو را خوب به کار بیاندازد. بعضی فکر می‌کنند، نقد یعنی تعریف کردن، در حالی‌که در نقد نوشتن، باید عیب‌ها را درنظر گرفت. متأسفانه در مملکت ما به دلیل رواج حق‌محوری، بزرگان از نقد خوش‌شان نمی‌آید؛ چراکه هنوز به معرفت و شناختِ چگونه زندگی کردن با دیگران نرسیده‌ایم و فردمحوریم.

به گزارش ایسنا، عبدالعلی دستغیب شانزدهم آبان‌ماه 1310 در شیراز به دنیا آمده است. از جمله آثار او در زمینه نقد ادبی به نقد آثار نیما یوشیج، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود اعتمادزاده، محمود دولت‌آبادی و احمد محمود می‌توان اشاره کرد.

تحلیلی از شعر نو فارسی، سایه روشن شعر نو فارسی، هجوم اردوی مغول به ایران (تحقیق تاریخی)، حافظ‌شناخت (دو جلد)، از حافظ به گوته، گذشته و آینده فرهنگی، به‌سوی داستان بومی و در آینه نقد، از دیگر آثار او هستند.

دستغیب همچنین به ترجمه هم پرداخته است و شامگاه بت‌ها، رجال (نیچه)، فلسفه شوپن‌ هاور، فلسفه نیچه، فلسفه مارکس، فلسفه هگل، چرا مسیحی نیستم (برتراند راسل)، هایدگر و شاعران، طوفان شکسپیر و مرثیه‌های شمال (آنا آخماتوا)، از ترجمه‌های او هستند.

او همچنین سروده‌های خود را در دفتر شعری با عنوان «گل‌های تاریک» منتشر کرده است.



:: برچسب‌ها: عبدالعلی دست غیب , آوا رضایی , وب , رسانه , تلویزیونجامعه شناسی , ادبیات , تاریخ , منتقد , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 461
نویسنده : آوا فتوحی

دستغیب: تبلیغ یک نوع کتاب در صداوسیما نتیجه عکس می‌دهد

عبدالعلی دستغیب، منتقد پیشکسوت کشورمان معتقد است که تبلیغ فقط یک نوع کتاب یا یک ناشر یا نویسنده در تلویزیون نتیجه عکس می‌دهد و برنامه‌های ادبی تلویزیون باید متفکرانه و منجر به تعالی حوزه فرهنگ و تولید کتاب باشد. به باور این منتقد پیشکسوت، فرهنگ فقط از گذشته به امروزی‌ها نرسیده و جنبه بازسازی شدن دارد.

عبدالعلی دستغیب

 

برخی مسئولان فرهنگی فکر می‌کنند آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛‌ مثلا اگر نویسنده‌ای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است

به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: یک گفت‌وگوی فلسفی سنجیده که ظرافت کار  تولید کنندگان و دست‌اندرکاران برنامه‌های تلویزیون را نشان دهد، بسیار اهمیت دارد اما جای چنین برنامه‌هایی در صدا و سیما خالی است. مسئولان ما اغلب بین فرهنگ و آداب و رسوم تفاوتی قایل نمی‌شوند و این دو را با هم اشتباه می‌گیرند.

فرهنگ باید بازسازی و بازبینی شود

این منتقد پیشکسوت افزود: برخی مسئولان فرهنگی فکر می‌کنند تنها آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است؛ در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛ مثلا اگر نویسنده‌ای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است.

دستغیب اضافه کرد: مدیران صدا و سیما و کسانی که در تلویزیون اهل سخنرانی‌اند، فکر می‌کنند اگر زیاد یک مطلب را تکرار کنند و بگویند فلان کتاب بهترین کتاب یا فلان شاعر بهترین شاعر ایرانی است در اذهان تأثیر می‌گذارد. آن‌ها نمی‌دانند که این کار نتیجه عکس می‌دهد.

تبلیغات تلویزیون برای اشخاص یا تفکر

شهریار در زمان خودش شاعر تجدد طلبی بود اما نمره‌ای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت

خاص بی‌نتیجه است

مترجم آثار نیچه در ایران ادامه داد: شهریار در زمان خودش شاعر تجددطلبی بود اما نمره‌ای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت.

دستغیب گفت: پیشنهاد ما و علاقه‌مندان به کتاب و ادبیات این است که سازمان صدا و سیما و سازمان‌های فرهنگی دیگر، ذوق فرهنگی مردم را ارتقا دهند. به گمانم راه این کار مباحثه آزاد است.

در دنیای امروز باید با تفکر  و ذهن منتقد آشتی کرد

وی توضیح داد: برنامه‌های فلسفی تلویزیون تکراری است. اغلب سخنرانان این برنامه‌ها حرف‌هایی را که پنج سال پیش درباره ابن سینا و فارابی زده‌اند، بدون هیچ گونه نظر

اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همه‌مان می‌گوییم می‌دانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت می‌کنیم و او هم راجع به فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف می‌زند. این در حالی است که دنیای امروز دنیایی تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که ‌آن‌ها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرم‌شناسی‌شان با یکدیگر تفاوت دارد

مستقل درباره حافظ و سعدی و فردوسی و خیام هم تکرار می‌کنند.

این منتقد ادبی گفت: ما مشکلات و اشکالات اداری داریم؛ مهم‌تر از همه اشکالات فکری داریم. ما مدت‌ها با فکر، قطع رابطه کرده‌ایم. قدما می‌گفتند اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همه‌مان می‌گوییم می‌دانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت می‌کنیم و او هم درباره فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف می‌زند؛ این در حالی است که دنیای امروز دنیای تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که ‌آن‌ها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرم‌شناسی‌شان با یکدیگر تفاوت دارد.

مترجم کتاب «دجال» نیچه گفت: این نارسایی‌ها نتیجه نداشتن تفکر انتقادی است. اگر تلویزیون و رسانه‌ها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامه‌ها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامه‌هایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند.

دستغیب متولد 1310 شیراز است. وی از سال 1326 در روزنامه‌‏های شیراز همچون پارس و بهار ایران، و سپس در مجله‌‏ها و روزنامه‏‌های تهران همچون اطلاعات، کیهان، سخن، فردوسی، نگین، روشنفکر، امید ایران، پیام نوین، راهنمای کتاب، آینده، آدینه، کلک، کیهان فرهنگی، نیستان و ادبیات داستانی، مقاله‌ها و مطالب متعددی در زمینه‏‌های تاریخ، فلسفه، جامعه‏‌شناسی و هنر قلم زده است.

از دستغیب تا کنون بیش از 40 عنوان کتاب منتشر شده است. وی در سال 1382 طی مراسمی در صدا و سیما، به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه شد.

«نقد ادبی و نوعیت متن» از تازه‌ترین کتاب‌های دستغیب است.

مجموعه‌ای از آثار این پژوهشگر

اگر تلویزیون و رسانه‌ها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامه‌ها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامه‌هایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند

در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.



:: برچسب‌ها: عبدالعلی دست غیب , آوا رضایی , وب , رسانه , تلویزیونجامعه شناسی , ادبیات , تاریخ , منتقد , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com